درس بیستم
پارسی راهنمایی

فصل هشتم                                               ادبیّات جهان

ماه رابیندارات تاگور شاعر فقید هندوستان

     روشنی­اش را

         در سراسرِ آسمان

                           می­پراکند

و لکّه­های سیاهش را برای خود نگاه می­دارد.

رابیندرانات تاگور(زاده ۷ مه۱۸۶۱، درگذشته ۷ اوت۱۹۴۱) شاعر،فیلسوف،موسیقیدان و چهره‌پرداز اهل بنگال هند بود. نام‌آوریش بیشتر از برای شاعری اوست. وی نخستین آسیایی برنده جایزه نوبل بود. پدرش دبندرانات (مهاریشی) و مادرش سارادادیوی نام داشت. به تاگور لقب گوردیو (Gurdev) به معنای پیشوا داده‌اند. وی از سردمداران دیرین و مدافعان سرسخت استقلال هندوستان به‌شمار می‌آید.

رابیندرانات تاگور بزرگترین شاعر ایالت بنگال است، که به دو زبان هندی و بنگالی شعر می‌سرود و اشعار خود را به انگلیسی نیز ترجمه می‌کرد. هم سرود ملی هند و هم سرود ملی بنگلادش از تصنیفات تاگور است.

او از کودکی اشعاری نغز می‌سرود و در زبان شبه قاره انقلابی ادبی پدید آورد. به ویژه اشعار موسوم به گیتانجالی معروفیت فراوان دارد و به زبان‌های بسیاری ترجمه شده‌است. تاگور با این اشعار در سال ۱۹۱۳ جایزه نوبل را در ادبیات دریافت کرد. او علاوه بر سرودن شعر، داستان و نمایشنامه می‌نوشت، و گاه تأملات خیال‌انگیز و عرفانی خود را روی بوم نقاشی می‌آورد.

تاگور در سراسر مشرق زمین محبوبیت داشت. او به ایران علاقه فراوان داشت و دو بار به ایران سفر کرد: بار اول در اردیبهشت ۱۳۱۱ (بهار ۱۹۳۲) که به همراه عروس خود و دینشاه ایرانی (از پیشوایان پارسیان هند) به دعوت دولت ایران به این کشور سفر کرد و جشن هفتادمین زادروز او در تهران برگزار شد. تاگور در دیدار از تهران و شیراز با بسیاری از نویسندگان و سخنگویان ایرانی دوست شد. ملک‌الشعرای بهار در ستایش تاگور قصیده‌ای بلند سروده‌است. او در سال ۱۳۱۳ برای بار دوم به ایران سفر کرد.

پرنده ی ازادی

محمد در آغوش پدرش

چونان پرنده­ای بیمناک: ترسان، وحشت­زده

آشیان دارد                                     آرایه­ی تشبیه( رکن اوّل: محمّد

رکن دوم: پرنده­ای بیمناک

از بیم دوزخ آسمان.                                 رکن سوم: آشیان داشتن

رکن چهارم: چونان)    

دوزخ آسمان: هواپیماهای جنگنده و بمب افکن  

ــ آه پدر، پنهانم کن؛ پنهان     آرایه­ی تکرار

بال های من در برابر این ]طوفان[             توفان: صدای ترسناک و مهیب           طوفان: باد بسیار شدید

ناتوان است، ناتوان                 به نظر می­رسد ویراستار کتاب به تفاوت معنایی کلمه توجّه نداشته است.

در برابر این تیرگی                 تیرگی: سایه­های هواپیماها

و آن­ها که در بالا در پروازند.        هواپیماهای رژیم صهیونیستی

***

محمد فرشته­ی بی­پناهی است

نزدیک به تفنگ صیادی سنگ­دل        صیّاد: شکارچی         سنگ­دل: ترکیب وصفی مقلوب(دل سنگ)

او در سایه­ی خود تنهاست                 او کاملاً بی­پناه است

چهره­اش روشن است چونان خورشید   تشبیه(چهره­اش: رکن1     خورشید: رکن2      روشن: رکن3     چونان: رکن4)

قلبش سرخ و روشن است چنان سیب  تشبیه(قلبش: رکن1       خورشید: رکن2      سرخ و روشن: رکن3     چونان: رکن4)

صیادش می­تواند به شکارش دیگرگون بیندیشد

با خود بگوید:

«اکنون او را رها می­کنم

تا آن گاه که بتواند فلسطینش را

بی­غلط تلفظ کند .....                         تا اندازه­ای کوچک بود که نمی­توانست اسمِ کشورش را تلفّظ کند.

و فردا چون سرکشی کند                      سرکشی: نیرومندی

شکارش میکنم ....»

         *  *  *

«محمد الدوره»

خونی است که از بعثت پیامبران              بعثت: برانگیخته شدن، برخاستن

جوشیده است

پس ای محمد صعود کن                 صعود: بالا رفتن، عروج، ترقّی              تلمیح به معراج حضرت رسول

صعود کن تا سذرةالمنتهی                سدره­المنتهی: نام درختی­است در آسمان هفتم که از لحاظ ارزشمندی با «کعبه» برابری می­کند.

کودکان‌ سنگ‌

دنیا را خیره‌ کردند                                                   خیره: شگفت­زده، مبهوت

با آن‌ که‌ در دستان‌شان‌ جز سنگ‌ نبود

چونان‌ مشعل‌ها درخشیدند                                        مشعل: چراغدان

و چونان‌ بشارت‌ از راه‌ رسیدند                                   بشارت: خبر خوش، مژده

ایستادند

خروشیدند و شهید شدند

و ما برجا ماندیم‌; چونان‌ ستاره‌هایی‌

قط‌بی‌

ــ با پیکرهایی‌ پوشیده‌ از گرما ــ

آنان‌ از برای‌ ما جنگیدند

تا کشته‌ شدند

و ما در کافه‌هامان‌ ماندیم‌

ــ چونان‌ بزاق‌ صدف‌ها ــ

یکی‌ در پی‌ سوداگری‌

یکی‌ در ط‌لب‌ میلیاردها اسکناس‌ تا زده‌،

ازدواج‌ چهارم‌ و آغوش‌های‌ صیقلی‌ تمدن‌

یکی‌ در جست‌وجوی‌ قصری‌ بی‌مانند در لندن‌

یکی‌ در کار سمساری‌ سلاح‌، در

کاباره‌ها، به‌ ط‌لب‌ خون‌بهای‌ خویشتن‌

یکی‌ در جست‌وجوی‌ تخت‌ و سپاه‌ و صدارت‌

آه‌، ای‌ لشکریان‌ خیانت‌ها و مزدوری‌ها!                      مزدور: مزد بگیر، گماشته، کسی که با دریافت پول به هر کار پستی تن بدهد.

ای‌ لشکریان‌ تفاله‌ها و هرزگی‌ها!

هر قدر هم‌ که‌ تاریخ‌ درنگ‌ کند                             درنگ: تأمّل، صبر، تأخیر، توقّف

به‌ زودی‌، کودکان‌ سنگ‌ ویران‌تان‌ خواهند کرد         کودکان سنگ: کودکان فلسطین

ای‌ دانش­آموزان‌ غزه‌!

به‌ ما بیاموزید؛

ــ اندکی‌ از آن‌ چه‌ شما راست‌ ــ

که‌ ما از یاد برده‌ایم‌

به‌ ما بیاموزید که‌ مرد باشیم‌

که‌ نزد ما مردانی‌ هستند که‌ خمیر شده‌اند

به‌ ما بیاموزید:

که‌ چگونه‌ سنگ‌ در دست‌ کودکان‌،

حماسه‌ می­آفریند؟                                        حماسه: دلیری، شجاعت، دلاوری

چگونه‌ دوچرخه‌ کودک‌ از مین‌ می‌گذرد؟

چگونه‌ روبان‌ ابریشمین‌ از کمین‌ می‌گذرد؟

چگونه‌ آب‌ نبات‌ شیرین‌ ــ وقتی‌ توقیفش‌

می‌کنند ــ به‌ چاقو بدل‌ می‌شود؟

ای‌ فرزندان‌ غزه‌!

به‌ رادیوهای‌ ما اعتنا نکنید

به‌ ما گوش‌ نسپارید

با تمام‌ توان‌تان‌ بتازید و                                       با تکرار حرف«ت» واج آرایی ایجاد شده­است.

در راه‌تان‌ استوار بمانید                                        استوار: پایدار، محکم

از ما پرسش‌ نکنید

ما اهل‌ حساب‌ و کتاب‌ و معامله‌ هستیم‌

در گستره­ی‌ نبردهاتان‌ پیش‌ بروید                    گستره­: پهنه

و ما را واگذارید

که‌ ما خدمه‌ فراری‌ لشکریم‌

ط‌ناب‌هاتان‌ را بیاورید و حلق‌آویزمان‌ کنید

ما آن‌ مردگانیم‌ که‌ گوری‌ ندارند

و آن‌ یتیمان‌ که‌ چشمی‌ ندارند

ما به‌ سوراخ‌هامان‌ چسبیده‌ایم‌

و از شما می‌خواهیم‌

که‌ با اژدها بجنگید!

ما ــ هزار قرن‌ ــ در برابرتان‌ کوچک‌ شده‌ایم‌

و شما به‌ یک‌ ماه‌ قرن‌ها قد کشیده‌اید!

ای‌ کودکان‌ غزه‌!

به‌ نوشته‌های‌ ما برنگردید

ما را نخوانید

ما پدران‌ شماییم‌

مثل‌ ما نباشید

ما بت‌های‌ شماییم‌

ما را نپرستید

ما برگه‌های‌ سیاست‌ و سرکوب‌ را مبادله‌ می‌کنیم‌

و گورستان‌ها می‌سازیم‌ و زندان‌ها

آزادمان‌ کنید!

ــ از عقده‌ هراسی‌ که‌ در درون‌ ماست‌ ــ

و از مغزهامان‌ افیون‌ را دور بریزید!

به‌ ما بیاموزید

هنر چنگ‌ زدن‌ به‌ خاک‌ را

و مسیح‌ را در اندوه‌ رها مکنید!

ای‌ دوستان‌ کوچک‌ ما، سلام‌!

خداوند روزتان‌ را یاسمین‌ گرداند!

از تکه‌های‌ ویران‌ خاک‌ درخشیدید

و زخم‌هامان‌ را چون‌ گل‌ نسرین‌ کاشتید

این‌، انقلاب‌ دفترها و مرکب‌ها است‌

پس‌ برلب‌ها

نغمه‌هایی‌ باشید!

ــ که‌ دلاوری‌ و والایی‌ را بر ما می‌بارد ــ

ما را از زشتی‌هامان‌ شستشو دهید!

شستشو دهید!

از یهود مهراسید، هم‌ از سحرش‌

برای‌ چیدن‌ زیتون‌ مهیا باشید!                       مهیّا: آماده، فراهم               زیتون: نماد صلح و آشتی

که‌ این‌ روزگار یهودی‌

وهمی‌ است‌ که‌ به‌ زودی‌ فرو خواهد ریخت‌

ــ اگر باور داشته‌ باشیم‌ ــ

ای‌ دیوانگان‌ غزه‌!

هزاران‌ درود بر دیوانگان‌!

که‌ رهایی‌مان‌ بخشیدند

عصر عقل‌ سیاسی‌ از زمان‌ روگردانیده‌است‌

پس‌، به‌ ما جنون‌ بیاموزید!

یک‌ سنگ‌ پرتاب‌ می‌شود... یا دو سنگ‌

افعی‌ اسراییل‌ نیمه‌ می‌شود

گوشت‌ چارپایان‌ را می‌جود

و سوی‌ ما می‌آید

ــ بی‌دست‌ ــ

در لحظه‌هایی‌ که‌ سرزمینی‌ بر فراز

ابرها پدیدار می‌شود

و وطنی‌ زاده‌ می‌شود در چشم‌ها

در لحظه‌هایی‌ که‌ حیفا پدیدار می‌شود

یافا پدیدار می‌شود

و غزه‌ در موج‌های‌ دریا می‌آید

چون‌ مأذنه‌ای‌ میان‌ دو لب‌

قدس‌ را روشن‌ می‌کند

اسبی‌ از یاقوت‌ سپیده‌دم‌ نقش‌ می‌کند

و چون‌ اسکندر ذی‌القرنین‌ وارد می‌شود

دروازه‌های‌ تاریخ‌ را بر می‌کند

زمانه‌ افیونیان‌ را به‌ پایان‌ می‌برد

بازار قوادان‌ را می‌بندد

دست‌های‌ جیره‌خواران‌ را می‌برد

و بازماندگان‌ اهل‌ کهف‌ را از دو کتف‌

پرت‌ می‌کند

در لحظه‌هایی‌ که‌ درختان‌ زیتون‌، بارور می‌شوند

در سینه‌ها شیر جاری‌ می‌شود

سرزمینی‌ را در «طبریا» نقش‌ می‌کند

که‌ دو سنبله‌ در آن‌ کاشته‌ می‌شود

و خانه‌ای‌ را نقش‌ می‌کند، بر فراز«کرمل‌«

و مادری‌ را کنار درگاه‌ و فنجان‌ها

در لحظه‌هایی‌ که‌ عط‌ر دلاویز لیمو هجوم‌ می‌آورد

و وط‌نی‌ زاده‌ می‌شود در چشم‌ها

ماهی‌ را از چشم‌های‌ سیاهش‌ پرتاب‌ می‌کند

و گاه‌، دو ماه‌

قلمی‌ پرتاب‌ می‌کند

کتابهایی‌ پرتاب‌ می‌کند

مرکبی‌ پرتاب‌ می‌کند

صمغی‌ پرتاب‌ می‌کند

میزهای‌ رسم‌ را پرتاب‌ می‌کند

و قلم‌موی‌ رنگ‌ها را

مریم‌ فریاد می‌زند:«آه‌، ای‌ فرزندها!»

و او را در آغوش‌ می‌کشد

کودکی‌ بر زمین‌ می‌افتد

ــ در لحظ‌ه‌هایی‌ که‌ هزاران‌ کودک ‌زاده‌ می‌شوند.

ــ و ماه‌ غزه‌ می‌گیرد.

در لحظ‌ه‌هایی‌ که‌ ماهی‌ از «بیسان‌« می‌درخشد

و وط‌نی‌ به‌ سلول‌ زندان‌ وارد می‌شود

و وط‌نی‌ زاده‌ می‌شود در چشم‌ها

که‌ از کفش‌هایش‌ گرد و غبار می‌تکاند

و در سرزمینی‌ آبی‌ داخل‌ می‌شود

افقی‌ دیگر نمایان،                                نمایان: آشکار

روزگارانی‌ دیگر می‌آفریند

متنی‌ دیگر می‌نگارد

حافظه‌ بیابان‌ را در هم‌ می‌شکند

زبان‌ فرسوده‌ را ــ از الف‌ تا یا ــ می‌کشد

فرهنگ‌ لغات‌ را سوراخ‌ می‌کند

و مرگ‌ نحو را جار می‌زند

و مرگ‌ شعرهای‌ گران‌بهای‌ ما را

سنگی‌ پرتاب‌ می‌کند

چهره­ی قدس درخشان

رخساره‌ فلسطین‌ پر فروغ و تابان می‌شود.              رخساره: چهره، صورت         پرفروغ: درخشان، تابان

ــ چون‌ قصیده‌ای‌ صورت‌ می‌بندد

ــ سنگی‌ دیگر پرتاب‌ می‌کند

ــ عکا برفراز آب‌ چون‌ قصیده‌ای‌

خاموش‌ می‌شود

ــ سنگی‌ دیگر پرتاب‌ می‌کند

ــ «رام‌!...» چون‌ بنفشه‌ای‌ می‌درخشد از

شب‌ خشم‌

ــ سنگ‌ دهم‌ را پرتاب‌ می‌کند

ــ رخساره‌ی‌ خداوند ظ‌اهر می‌شود

و روشنایی‌ سپیده‌دمان‌

سنگ‌ انقلاب‌ را پرتاب‌ می‌کند

تا آخرین‌ جانی‌ روزگار نابود شود

پرتاب‌ می‌کند...

پرتاب‌ می‌کند...

پرتاب‌ می‌کند...

تا ستاره‌ داوود را به‌ دستانش‌ برکند

و در دریا انداخته‌ شود

از روزنامه‌های‌ بزرگ‌ پرسش‌ می‌شود؟

این‌ برآمده‌ از کنعان‌، کدامین‌ پیامبر است‌؟

این‌ درآمده‌ از بط‌ن‌ رنج‌ها، کدامین‌ کودک‌ است‌؟

این‌ درخشنده‌ از لابه‌لای‌ دیوارها،


AxGiG,عکس گیگ پایگاه آپلود عکس ویژه وبلاگنویسان

نوشته شده در تاريخ شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, توسط گروه وبلاگ نویسی دوم راهنمایی |